مرحوم شيخ محمد حسين مطهرى مصداق اين آيه از قرآن كريم است كه مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم».
اى كسانيكه ايمان آوردهايد خود و خانواده خود را حفظ كنيد.
يعنى با برنامههاى تربيتى و ارشادى كه پياده كرد خانواده خويش را به سوى خير و صلاح فرا خواند و بذر ايمان را در مزرعه دل و جان فرزندان خويش كاشت و اعمال و رفتارش در خانه به گونهاى بود كه عبادات و موازين دين برايش يك حقيقت محترمى بود نماز برايش اصل بود، روى آوردن به مستحبات و نوافل در متن زندگيش جارى بود و همراه با اين حالات معنوى در نهايت عطوفت و مودت با كودكان و همسر خويش برخورد مىنمود و آنان را به شوق و شعف وا ميداشت و چنين روابطى كه حاكى از صميميت و ناشى از صداقت بود آنان را نسبت به برنامههاى شيخ محمد حسين مشتاق ميساخت در واقع شيخ محمد حسين تنها مسؤول تأمين و رفع مشكلات مالى و اقتصادى خانواده نبود، وجود كيفى او اهميت افزونترى داشت و فرزندان او را به عنوان الگوى رفتارى و فكرى خويش تصور ميكردند، محمد حسين با اين تفكر و احساس زندگى مىكرد كه وجودش براى اهل خانه اهميت دارد و بچهها به حمايت او نياز خواهند داشت، نسبت به تكاليف دينى و امور اخلاقى فرزندان دقت و توجهى خاص نشان ميداد اما ميكوشيد چهره عبادات و موازين دينى را نزد آنان تلخ و خشك نشان ندهد و همراه با يك لذت معنوى و نشاط روحى باشد به سخنان فرزندان خود با دقت گوش ميداد و آنها را در بروز استعدادهايشان تشويق مينمود و اين تحسين موجب ميگرديد تا آنان رفتارها و كوششهاى خويش را به نحو احسن انجام دهند.
در ناراحتيها و غمهاى اهل خانه احساس همدردى داشت و در رفع ناگواريها تلاش ميكرد و سعى مينمود احساسات دوران كودكى و نوجوانى را قابل توجه تلقى كرده و در ضمن، اين تمايلات را به سوى ارزشهاى مذهبى و خلقهاى عالى هدايت كند. شهيد مطهرى ميگويد: «ما از بچگى اين را ميديديم كه از نظر ايشان (پدرمان) آنچه كه مربوط به دين و مذهب بود در نهايت احترام بود، نماز يك حقيقت محترم بلكه محترمترين حقيقتها بود. ما حس ميكرديم ماه رمضان كه ميآيد واقعاً يك امر قابل احترامى ميآيد يك امرى ميآيد كه دارد استقبال ميشود.
از ماه رجب و شعبان به استقبال ميرفتند. يعنى مرتب روزه مستحبى ميگرفتند پيشواز ميرفتند، پيشواز رفتن (يعنى) مهمانى دارد ميآيد كه ما داريم استقبالش ميكنيم، معلوم بود كه به سوى يك امر بزرگ و خطير دارند ميروند اگر بچه من يك ذره قابل باشد در او اثر ميگذارد، اگر در خانوادهاى بچه حس كند كه پدر راستى را به دليل اين كه راستى است (ترك نميكند) دروغ اساساً به زبان اين پدر نميآيد او راستگو ميشود».
از اينجاست كه شيخ محمد حسين آيه مورد اشاره در صدر اين بخش را بطور عملى در زندگى خود پياده كرد و خانواده خود را براى پيمودن مسير درستى و راستى و رسيدن به چشمه پاكى و تقوا تربيت كرد.
البته او اول تمامى رفتارهاى دينى و اخلاقى خويش را كنترل نمود و مهار نفس اماره را در دست گرفت و پس از آن كه در چشمه تقوا و ايمان خود را شستشو داد و جرعه هايى از اقيانوس معنويت را نوشيد اهل خانه را متوجه حقايق ايمانى و گوهرهاى پارسايى نمود.
چهل و هفتم: علاّمه محمّد حسين كاشف الغطاء
هر شب با صداى استاد از خواب بيدار مىشد. آيت اللّه شيخ آقا بزرگ تهرانى رحمه الله عليه مىگويد:
روزى علاّمه محمّد حسين كاشف الغطاء به استاد بزرگمان علامه نورى گفت: بعضى از شبها احساس سنگينى مىكنم و نماز شب از دست مىرود. علامه نورى با عتاب پدرانهاى فرمود: چرا؟ چرا؟ برخيز! برخيز!.
پس از گذشت سالها علامه نورى وفات كرد. روزى علاّمه كاشف الغطاء به من فرمود: صداى رساى استادم محدّث نورى هر شب ساعتى به سپيده صبح به گوشم مىرسد و مرا بيدار مىكند و به نماز شب بر مىخيزم. صدايى كه صلا در مىدهد: محمّد حسين! فرزندم ! چرا؟ چرا خوابيدهاى؟ بيدار شو، برخيز، برخيز!
<-PollItems->
<-PollName->